کلیه حقوق این وبلاگ محفوظ می باشد و برداشت مطالب تنها با کسب اجازه مقدور است.

زندگی در ژاپن

Life in Japan

Sunday, July 03, 2005

(جشن تاناباتا (فستیوال ستاره



جشن تاناباتا بر اساس یک داستان تاریخی و رومانتیک چینی است. شوکوجو خیاط امپراطور آسمانها بود. این دختر شب و روز خود را طوری به کار دوخت و دوز اختصاص داده بود که امپراطور تحت تاثیر این از خود گذشتگی قرار گرفت و تصمیم گرفت وی را به عقد ازدواج کنگیو در آورد. کنگیو چوپانی بود که در سوی دیگر کهکشان راه شیری زندگی می کرد.
شوکوجو از اینکه می توانست با کنگیو زندگی کند انقدر خوشحال بود که وظایف کاری خودش را فراموش کرد. امپراطور ابتدا از این سهل انگاری وی چشم پوشی کرد و دلیل آن را تازه مزدوج بودن این دو جوان در نظر گرفت. ولی مدتی از ازدواج آن دو گذشت و کماکان شوکوجو نسبت به وظایفش کم توجهی می کرد، این مساله باعث خشم امپراطور شد و او امکان دیدار شوکوجو با همسرش را ممنوع اعلام کرد. از آن پس فاصله بین این دو جوان به اندازه کهکشان راه شیری بود. شوکوجو که تمام امید خود را از دست داده بود تمام روز گریه کرد. و این باعث شد که دل امپراطور نرم شود و اجازه دهد که این زوج جوان سالی یکبار یکدیگر را ملاقات کنند.
از آن پس تنها سالی یکبار در غروب روز هفتم ماه هفت (جولای) این دو نفر از دو طرف کهکشان به عشق دیدار هم به سوی یکدیگر حرکت می کردند. و به این ترتیب فستیوال تاناباتا یا جشن ستاره (1) به نشانه پیوند عشاق از زمان سلسله اِدو در ژاپن بوجود آمد.


در این روز مردم شاخه های درخت بامبو را با رشته های رنگی و فانوس های کاغذی تزئین می کنند و هر کس هر آرزویی که دارد بر روی یک تکه کاغذ می نویسد و به درخت آویزان می کند. شب پس از جشن این شاخه ها را به امید برآورده شدن حاجاتشان به آب رودخانه می سپارند.

(1) ستاره وِگا سمبل دختر خیاط و ستاره آلتِر سمبل پسر چوپان است.




فکر کنم در شهر "سندای" این فستیوال و تزئیناتش خیلی شهرت داشته باشه (برای اطلاعات بیشتر اینجا را کلیک کنین). اگر دوستانی از سندای یا شهرهای دیگر که این جشن در شهرشون برگزار می شه هم تجربیاتشون و اطلاعات بیشتری (مثل خبر، عکس، برنامه فستیوال و .....) در اختیارمون بگذارن خیلی خوب می شه.

در پست بعدی راجع به فستیوال تاناباتا در توکیو می نویسم.

........................................................................................

3 Comments:

At Tuesday, July 05, 2005 6:48:00 PM, Anonymous Anonymous said...

من رو بگو فکر می کردم در باره تاناباتا می دونم!!!!!!!دستتان درد نکنه!

 
At Thursday, July 07, 2005 10:52:00 AM, Anonymous Anonymous said...

Thank you for your interesting web.
I have read a different story about Tanabata in Behrooz web. In Persian that was really nice, now I read yours and see it is different, please tell me which is true!
Movvafagh bashid,

 
At Thursday, July 07, 2005 12:25:00 PM, Anonymous Anonymous said...

there are many stories about Tanabata,
YOU SHOULD HAVE MENTION IT at first,

 

Post a Comment

<< Home



  • Home صفحه اصلی